داشت غر میزد که فردا باید بره دانشگاه و ادای گریه کردن رو در میاورد..
دلم غنج میرفت از این که دانشجو نیستم و مجبور نیستم درسای عمومی مزخرف با استادای مزخرف رو تحمل کنم. گفتم عاخّی..کوچولو باید بری دانشگاه..که با جدیت گفت شما رزومه هات رو فرستادی؟
آه رزومه..رزومه لعنت به تو و ادیت کردنت..لعنت به وجود داشتنت اصلا عزیزم.
هیچی دیگه! عیشم طِیش(شایدم تِیش؟) شد..
…
پ.ن: سرچ کردم. طِیش درسته. قدرمو بدونید :دی