Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

ایش

داشت غر میزد که فردا باید بره دانشگاه و ادای گریه کردن رو در میاورد..

دلم غنج میرفت از این که دانشجو نیستم و مجبور نیستم درسای عمومی مزخرف با استادای مزخرف رو تحمل کنم. گفتم عاخّی..کوچولو باید بری دانشگاه..که با جدیت گفت شما رزومه هات رو فرستادی؟

آه رزومه..رزومه لعنت به تو و ادیت کردنت..لعنت به وجود داشتنت اصلا عزیزم.

هیچی دیگه! عیشم طِیش(شایدم تِیش؟) شد..

پ.ن: سرچ کردم. طِیش درسته. قدرمو بدونید :دی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد