Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

هم سنتورم شکسته،هم چراغ خوابم تصمیم گرفته بسوزه! حالا مجبورم با نور سفید کتابم رو بخونم. سلام بر نابینایی :دی

….

برای چوبِ شکسته ی سنتور نازنینم اشک هایی ریختم که مسلمان نشنود کافر نبیند =)))))

دراما کویین بازی در بالاترین لول به عبارتی :دی

…..

میگم تا حالا براتون سوال نشده که فردوسی چه مغزی داشته؟اصلا مگه میشه اینطوری با کلمه ها بازی کنی و انقدر هم مفهوم دار باشه نوشته هات؟یا شایدم سروده هات..؟نمیدونم! وای خیلی عجیبه..خیلی زیاد عجیبه! واقعا وقتی میگه بسی رنج بردم در این سال سی، راست میگفته بنده خدا!

…..

وسایل اتاق من واقعا بی ادبن! نمیدونم بعد از اینهمه سال چرا یاد نمیگیرن که برگردن سر جاشون..خسته م کردن! بخاطر همینه که هر یه روز درمیون اتاقم شلوغ میشه دیگه.. :دی

…..

شب بخیر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد