Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

Woo-Hoo

مینویسم..حتی وقتی که نوشتن هم بلد نبودم،مینوشتم.. اینجا دفترچه خاطرات منه ^_^

بجنگ تا بجنگیم

دیشب خواب دیدم با چنگیز خان مغول توی یک کمد گیر افتادم و دشمنان چنگیز که برای قتلش اومدن من رو هم قیمه‌قیمه کردن. 

‏قبل از کشته شدن چنگیز من بهش یک چنگال دادم تا بتونه مقاومت کنه و تا رمق آخر بجنگه. 

‏چنگال چرا؟ چون من خوالیگر قشون چنگیز بودم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد